برای دردانه ام

42 ماهكي ....

 نازنينم..... ترم پيش كلاس زبان ميرفتي و اين ترم دوست داشتي بري كلاس موسيقي . اين شد كه تو كلاس موسيقي مهد هم  ثبت نامت كرديم و برات بلز هم خريديم (استادت هم آقاي كيا هستند) اما بخاطر اينكه حيف بود زبان رو نيمه كاره بزاري دوباره زبان هم ثبت نامت كردم كه اين ترم خيلي بيشتر علاقه نشون ميدي .. و جملات و كلمات رو خونه تكرار ميكني ..اميدوارم هميشه موفق باشي .... زبان اين ترم هم ميان ترم و هم پايان ترم 100 گرفتي و خيلي خيلي خوشحالم كردي.. تو اين مدت جشن سيسموني ني ني خاله شادي(22 بهمن ) رفتيم . خيلي دختر خوب و خانمي بودي كه با توجه به اينكه اونهمه وسايل خوشگل و لباسا و اسباب بازي هاي خوشگلي بود كه من هوس ميكردم اصلا حسادت...
27 بهمن 1393

ويزيت توسط دكتر ارتوپد اطفال

دختر كوچولوي من... بخاطر اينكه حس ميكردم پاهات رو حالت X ميزاري و چند تا دكتر بردم و هر كدوم حرف متفاوتي زده بود بعد از كلي جستجو از اينترنت دكتر سعيد توكلي رو پيدا كردم و رزومه كاريش رو خوندم و خلاصه تصميم گرفتيم شما رو ببريم تهران پيش ايشون كه جراح و  متخصص بيماريهاي استخوان و مفاصل و فوق تخصص ارتوپدي اطفال بودند نهايت اينكه زحمت رو به عمو ايرج داديم تا برات وقت بگيره و روز 7 بهمن راه افتاديم به سمت تهران و يكراست بعد از صرف ناهار رفتيم  مطبشون  . اولا بايد بگم دكتر بسيار شوخ و خوش برخوردي بودند و بعد از اينكه من مشكل رو گفتم قبل از معاينه يكسري عكس نشون داد كه پا تو هر سن بايد چه شكلي باشه و دقيقا پاي بچه هاي 3 الي 4 سال...
27 بهمن 1393

مريضي دوباره مهرسا

نور چشمم... ... متاسفانه كل پائيز و زمستون رو مريض بودي و تا كمي بهتر ميشدي دوباره از كس ديگه اي بهت سرايت ميكرد . اين كاملا طبيعي بود چون اولين سالي بود كه پائيز  و زمستون مهد بودي و بالطبع تو كلاس 10-15 نفره حتما كسي هست كه مريض باشه و شما هم تو سني نيستي كه بدوني چطور ميشه مانع از سرايت سرماخوردگي از كسي به خودت بشي. و واقعا هم شرايط اين امكان رو نميداد كه وقتي مريض ميشي تا خوب شدن كاملت مهد نبريم . چند روز پيش اين و اون و چند روز مرخصي من و بابا و نهايتا بازم مهد و سرماخوردگي... خلاصه از بس دارو دادم و دكتر بردم هم ضعيف شدي و هم همه مون كلافه.. و اما جمعه 19 دي دوباره رفتيم دكتر كلينيك و ايندفعه هر سه تامون .. كه دكتر عمومي بر...
27 بهمن 1393

شب یلدای سال 93

سلام عزيزترينم  شب يلداي امسال اول رفتيم برا ديدن بابابزرگ اينا و بعد هم به دعوت عمه جون رفتيم خونه شون . آقا جون و عزيز جون هم اونجا بودن و خلاصه عمه جون اينا زحمت كشيده بودن و و برا تولد بابا حميد كيك خريده بودن و كلي بهمون خوش گذشت ..  در ضمن از مهد شما رو برا عكس به آتليه الماس معرفي كردن كه تولد سه سالگي هم شما رو اونجا برده بوديم .  اينم دو تا از عكسات به مناسبت شب يلدا(16آذر93)   ...
25 بهمن 1393
1